عزیزم با تاکید می گم
که عزیزی و از رگ گردن هم نزدیک تری
حالم شبیه جنونه
به من می گن که من مریض تو ام
معلوم شد هر چی بیشتر تو رو دوست داشته باشم
معتادت می شوم و بیشتر وابسته ات می شم
آیا زنده می مونم؟ این به دست تو است
چرا که علاج من در دیدن تو است
آه من اون مهربونی رو دیدم
و اگه ازم دور نشی قوی تر می شم
خنده ات یه برقی هست
که باعث می شه دوباره متولد بشم
عزیزم این رو از من داشته باش
من خاطرت رو خیلی می خوام
خیلی بیشتر از چیزی که تصور کنی
تو یکی هستی و هیچ شریکی نداری
اگه بخوام تو رو توصیف کنم چی بگم؟
گردنبندی از یاسمین سفید که در آن
قلبی که با مهربانی می تپه
تو مال منی و من تو رو از هر کسی بهتر می شناسم
من اون مهربونی رو دیدم
حبیبی بالبُنط العریض
غالی وأقرب م الورید
حالتی تتشخص جُنون
بیقولولی أنا بیک مریض
أتاری کُل ما أحب فیک
بدمنک وبقیت مزاج
أتلحق بقى دی ف إیدیک
ما انت فی لُقاک العلاج
آه لقیت الطبطبه
وأقوى لو ما انتش بعید
ضحکتک فیها کهربا
بابقى زی واحد جدید
حبیبی خدها ومنی لیک
مشتریک آه مشتریک
فوق ما تتصور کمان
والوحید ولا لیک شریک
لو أنا هوصفک أوصف إیه
عُقد فُل أبیض وفیه
قلب بیدلدق حنان
مِلکی بقى وأنا أدرى بیه
آه لقیت الطبطبه